مرا از یاد بردی تو
تو را از دست دادم من
و تو هرگز نفهمیدی چه حس التماسی را در نگاهم بارور کردی
و تو هرگز نفهمیدی چه قلب ساده ای پشت غرور چشمهای من نفس می زد
دلت هم پی نخواهد برد
دل بیچاره ام هر شب به یاد یاد شیرینت کنار اشک می خوابد
مرا از یاد بردی تو
مرا ازیاد بردی تو بدون اینکه دریابی،غرورم سایبانی از نجابت داشت
و تو هرگز ندانستی دلم،گنجینه زخم است
من از چنگال این زخم مقدس سخت می ترسم
و تو هرگز نفهمیدی
و تو هرگز نفهمیدی،چه ذوقی داشت هربار سلامت راشنیدن
تو را از دست دادم من
و توهرگز نفهمیدی کسی تا آخر عمرش برایت شعر خواهد گفت
برایت شعر خواهد خواند
کسی تا آخر عمرش برایت ((ان یکاد عشق)) خواهد خواند
سلام آقای دانایی من تاحدودی بازندگی شماآشناهستم وفقط میتونم بگم تنهایی من بهترازگدایی عشق است .مطلب قشنگی بودبراتون آرزوی صبرمیکنم موفق باشید
سلام محسن جان (واگذارش به خدا)
مریم زردکانلو رو باچشای خوم دیدم که خداسزاشوداده بایه نفرکه همسن پدرشه به صورت صیغه ای ازدواج کرده آقای دانایی پوربیا به محله سابق یه سری به مابزن باورکن دلم برات تنگ شده
سلام محسن جان خواهش میکنم دیگه توی این موردبرام مطلب نذار بازهم میگم( فقط خدا)/چشم هروقت فرصتی پیش بیادحتمی خدمتت میرسم برای عرض ارادت